معرفی آسمانی های استان وحدت و مقاومت (1)
شهیدی که یک تنه در برابر ارتش شاه ایستاد/ روستایی با 25 شهید از یک خانواده
برادر شهید می گوید: به دلیل فعالیت های مبارزاتی برادرم ارتش به روستا هجوم برده بود و برادرم برای این که ارتش وارد روستا نشود و احساس خطر بکند، در پشت بام خانه ها لوله های آبیاری را به گونه ای قرار داده بود که از بیرون روستا هر کس نگاه می کرد خیال می کرد همه پشت بام های خانه مجهز به دوشکا و راکت است ولذا ارتش نیز به همین دلیل از ورود به روستا خودداری کرد.به گزارش واحد رسانه اداره کل تبلیغات اسلامی آذربایجان غربی، روستای قوروق در 6 کیلومتری شهرخوی از توابع بخش مرکزی دهستان رهال قرار دارد؛ روستایی با مردمانی متدین و انقلابی که در صف اول صحنه های سیاسی و اجتماعی و خط مقدم جبهه ها بودند و 28 شهید سر افراز و ده ها جانباز و آزاده و صد ها رزمنده آماده در صحنه های اجتماعی و سیاسی دارد که 25 تن از این شهدا از طائفه درستی هستند.
در این روستا مردم زحمتکش به کار کشاورزی و دامداری مشغول هستند؛ مردمی متعصب و آگاه به مسائل روز و استوار بر اعتقادات دینی.
این روستا سرداران بسیاری را در دامان خود تربیت و به جامعه تحویل داده است. سردارانی که هر کدام روانه منطقه ای شده و هر آنجا که بوده اند، رشادتهای بسیاری کرده اند. این افتخار بسیار بزرگیست بر مادران روستا که فرزندانی لایق و شایسته و دلاورمردانی را در دامان خود پرورش داده اند و شاید مشهورترین سردار این روستا، سردار محمد حنیفه درستی معاون عملیات لشکر3 و فرماندهی تیپهای سوم و دوم لشکر 3 حمزه سیدالشهدا بود که در 4 اسفند 85 در حین انجام ماموریت در جهنم دره خوی بر اثر اصابت گلوله به بال گرد توسط پژاک به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
ایمان، صداقت، رشادت، دلاوری، شجاعت، احساس مسئولیت و تعصب مذهبی و میهنی در جسم و جان مردم این روستا موج می زند.
در ورودی روستا که جاده اصلی از آن عبور می کند، تابلوی عکس بزرگی چشمان همه را به خود جلب می کند که در آن تصویر عکس شهید الهوردی درستی، محمد حنیفه درستی و ... قرار دارد و عکس شهیدان بسیاری در کنار هم دیده می شود، در این تابلو، تمامی شهیدان روستای قوروق به تصویر کشیده شده است.
نکته قابل توجه و چشمگیر در این تصویر چهره های 25 شهید به نام درستی در بین 28 شهید این روستا می باشد این روستا مردمی با ایمان دلیر و شجاعی دارد که در دوران دفاع مقدس در نوبه خود نقش مهمی در دفاع از خاک و ناموس وطن داشته است. شهیدان و مردم این روستا معروف به اتحاد و یکپارچگی در کارها هستند و اگر تصمیمی بگیرند، به یاری همدیگر عملی خواهند کرد.
پاسدار شهید «الهوردی درستي» در سال 1339 در روستای قوروق، شهرستان خوی در آذربایجان غربی دیده به جهان گشود، پدرش عسگر، کشاورز بود و مادرش صغری نام داشت، وی در دوران طفولیت، برادر بزرگترش را از دست داد. پدرش از طریق فلاحت و زراعت، گذران خانواده اش را فراهم می نمود.
تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند . با تلاش فراوان موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته تجربی شد. سال57 که مدارس تعطیل شده بود، قصد عزیمت به روستا را نمود تا به مبارزه با رژیم و تبلیغ قرآن و مکتب پربار اسلام بپردازد و به گوش روستائیان برساند تا آوای مستضعفین را صلاگر باشد.
در سال 58 که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل می شد، سعی در ورود به این نهاد انقلابی داشت، ولی به علت محصل بودنش، از جانب پدرش مورد موافقت قرار نمی گرفت تا اینکه در سال 59 رضایت پدرش را جلب نمود و به برادران سپاه ملحق شد و در جبهه حق علیه باطل حضور یافت.
شهید الهوردی تمام ناراحتی اش از این بود که چرا شهادت که حقیقت سعادت است، نصیب او نمی شود و او در آخرین دیدار با خانواده اش تأکید بر این داشت که: این کودکان پاک و معصوم را پیرو مکتب توحید تربیت نمائید.
اروج درستی برادر شهید که پاسدار بازنشتسه است در باره برادر خود می گوید؛ برادرم قبل از انقلاب و از همان دوران نوجوانی مبارزه علیه رژیم شاه را شروع کرده بود و یک بار هم به دست ساواک دستگیر و حدود 20 روز بازداشت شد اما دست از مبارزه برنداشت.
وی افزود: عکس شاه را بر گردن سگ می انداخت و در روستا می گرداند و وقتی از او سوال می کردند چرا این کار را می کنی، جواب می داد که شاه از این حیوان هم نجس تر است و شما اطلاع ندارید و مدام چهره منحوس پهلوی را به مردم افشا می کرد و سخنرانی های امام را در روستا به زبان ترکی به مردم بیان می کرد و خیلی وقت ها اعلامیه های علیه شاه را که می نوشت مادرم به شهر می برد چرا که به مادرم کمتر کسی شک می کرد.
برادر این شهید خاطرنشان می شود: یکی از مبارزات الهوردی با رژیم شاه این بود که عکس شاه را در تمام کتب درسی پاره می کرد و حتی به من که دانش آموز دوم دبستان بودم می گفت؛ برای هر عکسی که از شاه در کتب درسی پاره کنی دو تومان جایزه می دهم و من به صورت مخفیانه می رفتم و از کتب درسی دانش آموزان در مدرسه عکس شاه را پاره می کردم و بعدا اسم من را به مدرسه دادند و مسئولین مدرسه با من برخورد می کردند و تا اخراج از مدرسه نیز پیش رفتم.
وی ادامه می دهد: برخی از اهالی روستا به دلیل فعالیت ضد حکومت رژیمی پهلوی، با خانواده ما میانه خوبی نداشتند و مدام خانواده ما را سرزنش می کردند اما این شهید بزرگوار به ان ها جواب می داد که شما درکی ندارید که این حکومت پلهوی چه ضربه ای به ایران و اسلام می زند و اگر مثل من اطلاع داشتید شما هم به مبارزه بر می خواستد.
برادر شهید در ادامه بیان می کند: به دلیل فعالیت های مبارزاتی برادرم ارتش به روستا هجوم برده بود و برادرم برای این که ارتش وارد روستا نشود و احساس خطر بکند، در پشت بام خانه ها لوله های آبیاری را به گونه ای قرار داده بود که از بیرون روستا هر کس نگاه می کرد خیال می کرد همه پشت بام های خانه مجهز به دوشکا و راکت است ولذا ارتش نیز به همین دلیل از ورود به روستا خودداری کرد.
وی گفت: الهوردی بعد از انقلاب وارد سپاه شد به صورت پاسدار در سپاه خوی مشغول به فعالیت شد و بعدا به سردشت اعزام شد و از آن جا به گیلان غرب رفت و در آن جا فرمانده تیپ بود و همان جا هم به فیض شهادت نائل آمد.
پدرم و مادر فاقد تحصیلات کلاسیک بودند، و وقتی خبر شهادت برادرم به مادرم رسید همان جا سکته کرد و بعد از انتقال به بیمارستان درگذشت و تشییع جنازه اش با تشییع جنازه برادر شهیدم همزمان برگزار شد.
در نهایت شهید درستی در بیست و پنجم تیر 1360 ، در گیلانغرب توسط نیروهای عراقی بر اثراصابت ترکش به شهادت رسید.
در یادواره سرداران و یک هزار شهید سر افراز خوی، که روز چنج شنبه 7 اسنفد 93 دهمزمان با سالروز شهادت سردار محمد حنیفه درستی و شهید حسین زمانلو در مصلای از کتاب خاطرات شهید الهوردی درستی رونمایی شد.
وصیت شهید درستی
بسمه تعالی
به حضور پدر رزمنده و مهربانم رسیده و ملاحظه فرمایید.
ستایش خدایی را که همه چیز ما از اوست و هر کجا بخواهی می توانی بیابی و لمس کنی و با امید او هر کاری شروع و نهضتی را ادامه می دهیم.
سلام و درود به انبیاء که تمام عمرشان را صرف در راه بشریت کردند و سلام و درود به معصومین و امامان(ع) که برای نجات بشریت همچنان کوشیدند و تاریخ را با خون سرخ خود نورانی کردند و از خون سرخ آنها از میان توده های مستضعف ولایت فقیه برخاست و ریشه های فساد را از روی زمین برکند و مرگ افتخارآمیزی را برای ما آموخت.
سلام و درود به رهبر بزرگ انقلاب، خمینی بت شکن که همانند سرور شهیدان، امام حسین(ع) می رزمند و لاشخورهای غرب و شرق را به زباله دان تاریخ انداخته و رسوا می کند. ( إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ)
سلام پدرجان، سلام به پدری که همچنان در برابر ظلم استبداد ایستاده و هرگز سر فرود نمی آورد. پدر جان، نوکر عزیزت الهوردی درستی صحیح و سلامت به مقر خود رسید و هرگز از طرف من نگران نباش.
پدر جان! من می دانم که تو از طرف من زیاد غم و غصه می خوری، اما باید تو افتخار کنی. زیرا اسلام نباشد و هزاران من به درد نمی خورد. آن اسلام که به ما ارزش انسانیت می دهد، یک مثل می زنم: یکی دکتر چمران را در نظر بگیرید و دیگری بنی صدر را. چمران شخصی ساده و یک سرباز اسلام بود و آن سرباز اسلام بودن به آن ارزش و انسانیت داد، ولی بنی صدر از خط امام خارج و به زباله دان تاریخ انداخته شد و هم در این دنیا و هم در آخرت رسوا گردید. پدر جان، ما باید آخرت را در نظر بگیریم.
شما امروز شهادت فوج فوج یاران حسین را می بینی، آیا من یک میلیونم آنها هستم؟ پس باید به هیچ وجه فکر من نباشی، بلکه امروز باید اسلام را در نظر گرفت و ببینیم که اسلام در چه موقعیتی قرار گرفته، چطور که انبیاء و امامان بزرگان ما تمام عزیزان خود را نثار راه اسلام کرده اند و ما هم باید درس شهادت را از مکتب بیاموزیم. به فرموده امامان که می فرماید: هراس آن کس دارد که شهادت مکتب او نباشد و اگر بکشیم هم پیروز هستیم و اگر کشته شدیم هم پیروز هستیم، پس آنها بترسند که از دنیا رفتن را فنا می دانند.
الهوردی درستی
1360/4/14